معنی تخت سلیمان

لغت نامه دهخدا

تخت سلیمان

تخت سلیمان. [ت َ ت ِ س ُ ل َ] (اِخ) تخت منسوب به حضرت سلیمان:
مگر تخت سلیمانست کز دریا سحرگاهان
نباشد زی که و هامون مگر بر باد جولانش.
ناصرخسرو.
بر دل پاکش غباری بیگناه از من چراست
دیو بی انصاف بر تخت سلیمان چون نشست.
خاقانی.
و رجوع به تخت سلیمانی شود.

تخت سلیمان. [ت َ ت ِ س ُ ل َ] (اِخ) نام کوهی است در وسط کشمیر که تخت حضرت سلیمان علیه السلام در آنجا فرودآمده و الحال مردم برای زیارت آن می روند. (آنندراج). مقامی است درکشمیر. (غیاث اللغات). در جهت شرقی افغانستان و نزدیک سرحد هندوستان و در میانه ٔ کوه سلیمان قرار دارد که از شمال به جنوب ممتد است و بلندترین قله ٔ تخت سلیمان 11000 پا بلندی دارد. (از قاموس الاعلام ترکی).

تخت سلیمان. [ت َ ت ِ س ُ ل َ] (اِخ) از کوههای دوهزار. رجوع به سفرنامه ٔ مازندران رابینو بخش انگلیسی ص 153 و ترجمه ٔ وحید ص 204 شود.

تخت سلیمان. [ت َ ت ِ س ُ ل َ] (اِخ) آثار قلعه ای است که درنزدیکی اشاقی قرار دارد. رجوع به سفرنامه ٔ مازندران رابینو بخش انگلیسی ص 161 و ترجمه ٔ وحید ص 217 شود.

تخت سلیمان. [ت َ ت ِ س ُ ل َ] (اِخ) در یکی از بلندیها که در سر راه شیراز و اصفهان واقع است خرابه های درهم و برهمی دیده میشود و چنین به نظر می آید که آثار شهری است. در اینجا چیزی که مخصوصاً جالب توجه می باشد بنایی است از سنگهای تراشیده به ارتفاع 12 متر و سه ربع (در جایی که ارتفاع محفوظ مانده). این بنای سنگی را اهل محل تخت سلیمان نامند و تصور می رود پایه ٔ ارگ یا قلعه ای بوده. (ایران باستان ج 2 ص 1567).

تخت سلیمان. [ت َ ت ِ س ُ ل َ] (اِخ) آثار مخروبه ای است در بیست وپنج فرسخی دریاچه ٔ ارومیه بطرف شرقی که عده ای از مورخین آنرا پایتخت آذربایجان در زمان پارتیها دانسته و معتقد بودند که آتشکده ٔ آذرگشسب هم در آنجا بوده است. پایتخت آذربایجان را در زمان پارتیها یعنی زمان لشکرکشی آن تونیوس سردار رومی به این صفحه، مورخین رومی پَرَسْپه می نامند. محل آنرا در تخت سلیمان کنونی یعنی در بیست وپنج فرسنگی دریاچه ٔ ارومیه از طرف جنوب شرقی باید جستجو کرد. (راولین سن، ششمین دولت بزرگ مشرق ص 201 از ایران باستان ج 3 ص 2624). و رجوع به همان کتاب ج 1 صص 178- 179 و ج 3 ص 2354 و 2373 و 2374 شود.
آقای دکتر معین آرد: کریستنسن درتاریخ ایران در زمان ساسانیان آورده: جکسن گوید این آتشکده [آتشکده ٔ آذرگشسب] در جایی برپا بود که اکنون خرابه های تخت سلیمان معروف هست و فاصله ٔ آن از ارومیه و همدان یکی است. این اشتباه نخست از راولنسن سرزده، چه او خرابه ٔ تخت سلیمان را در آذربایجان (که در شمال آن محلی است که اکنون به گنج آباد موسوم است) شهر قدیم شیز تصور کرده. پس از وی یوستی پیروی او کرد و جکسن عقیده ٔ او را تأیید و تقویت نمود، ولی استاد مارکوارت در این باب به آقای پورداود نوشته اند: گنجشک یا الشیز، اقامتگاه تابستانی خسرو پرویز، امّا اقامتگاه زمستانی شهریاران سابق، «اترپات » بود. اقامتگاه تابستانی این شهریاران اخیر موسوم بوده به فراذه اسپ یعنی اسب خیز، که در کوهی واقع بوده و امروزه این محل تخت سلیمان نامیده میشود برخلاف گنجشک یاالشیز، بنابر آنچه در سیاحت نامه ها مندرج است باید در نواحی دریاچه ٔ ارومیه، سر راه مراغه و تبریز، در نزدیک لیلان باشد. نظر به تعریف مفصلی که معربن المهلهل کرده در نزدیک آن معدن ها و چشمه های نفتی بوده که آتشکده ٔ آذرگشسب بواسطه ٔ آن روشن بوده است... (مزدیسنا و تأثیر آن در ادبیات پارسی ص 202). و رجوع به آذرگشسب و شیز و صاین قلعه شود.


سلیمان

سلیمان. [س ُ ل َ] (اِخ) مولانا سلیمان شاعر و مداح سلطان بایرمیرزا بود. رجوع به مجالس النفائس ص 194 شود.

سلیمان. [س ُ ل َ] (اِخ) نام سه تن از سلجوقیان: سلیمان بن جغری بیک چند روزاز سال 455 هَ. ق. حکومت کرد. سلیمان اول ابن قتلمش نخستین از سلجوقیان روم (آسیای صغیر) (جلوس 470 هَ. ق.). فوت 479 هَ. ق. سلیمان دوم ابن قلج ارسلان دوم هشتمین از سلجوقیان روم. (جلوس 597 هَ. ق.). فوت 600 هَ. ق. سلیمان (شاه) ابن محمد هفتمین از سلجوقیان عراق (جلوس 554 هَ. ق.). (فرهنگ فارسی معین).

سلیمان. [س ُ ل َ] (اِخ) نام پیغمبری است معروف که پسر حضرت داود نبی علیه السلام باشد. (آنندراج) (از مهذب الاسماء). وی جانشین داود یکی از چهار پسر او از بت شبع بود بغیر از این اسم که اولاً پیش از تولدش اختیار کرده شد خدا ناتان نبی را امر نمود که او را یدیدیا، یعنی محبوب خداوند بخواند علی الجمله سلیمان هنگام یاغیگری ابشالوم ده ساله بوده و به اتفاق پدر خود داود به محنایم گریخت. بعد از پدر 20ساله بود که بتخت سلطنت نشست. خداوند در رؤیاهای شبانه بوی ظاهر شد وفرمود: ای سلیمان ! هرچه میخواهی بخواه که بتو عطا میشود. آن حضرت حکمت را طلبید. خدای تعالی دولت و احترام را نیز بر آن افزود. حکمت او چنان در مشرق زمین معروف شده که اعاظم را به پایتخت او کشانید، از آنجمله بود ملکه ٔ سبا. (از قاموس کتاب مقدس):
رسیداز او [داود] بسلیمان چو باز نوبت ملک
ز باختر بگرفت او بحکم تا خاور.
ناصرخسرو.
نکنم دیودلی ها بسفر
تاسلیمان شوم اِن شأاﷲ.
خاقانی.
شه سلیمانست و من مرغم مرا خوانده ست شاه
دانه ٔ مرغان دانا برنتابد بیش از این.
خاقانی.
مرغ ز گل بوی سلیمان شنید
ناله ٔ داودی از آن برکشید.
نظامی.
آن جسد را حیات از آن جانست
همه تختند و او سلیمانست.
نظامی.
که زنهار از این مکر و دستان و ریو
بجای سلیمان نشستن چو دیو.
سعدی.
- سریر سلیمان، تخت سلیمان. کنایه از حکومت و فرمانروائی او:
نه بر باد رفتی سحرگاه و شام
سریر سلیمان علیه السلام.
سعدی.
نه خود سریر سلیمان بباد رفتی و بس
که هر کجا که سریر است میرود بر باد.
سعدی.
- ملک سلیمان، مملکت. کشور. مملکت سلیمان:
ملک سلیمان اگر خراسان بود
چون که کنون ملک دیو ملعون شد.
ناصرخسرو.
ماهچه ٔ توغ او قلعه ٔ گردون گرفت
مورچه ٔ تیغ او ملک سلیمان گرفت.
انوری.
منم آن موم که دل سوختم از فرقت شهد
وصلت ملک سلیمان بخراسان یابم.
خاقانی.
قطب دایره ٔ زمان و قایم مقام ملک سلیمان.
(گلستان).
دلم از وحشت زندان سکندر بگرفت
رخت بربندم و تا ملک سلیمان بروم.
حافظ.

سلیمان. [س ُ ل َ] (اِخ) ابن عبدالقوی طوفی. رجوع به صرصری شود.

سلیمان. [س ُ ل َ] (اِخ) ابن موسی بن سلیمان بن علی بن الجون اشعری، ملقب به ابوالربیع. وی مردی عارف به لغت و ادب بود. او راست: الریاض الادبیه. رجوع به ابوالربیع و الاعلام زرکلی ج 1 ص 392 شود.

حل جدول

تخت سلیمان

از کوه های استان گیلان

کوهی در استان آذربایجان غربی

کوهی در استان گیلان

واژه پیشنهادی

نام دیگر تخت سلیمان

آتشکده‌ آذرگُشنَسپ

معادل ابجد

تخت سلیمان

1591

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری